I.A.Justice Watch انجمن بین المللی دیدبان عدالت

نسخه آزمابشی

۲۰ مطلب با موضوع «دیدگاه» ثبت شده است

انجمن بین المللی دیدبان عدالت در بیانیه ای ضمن محکومیت اقدام رژیم آل‌خلیفه برای لغو تابعیت آیت‌الله عیسی قاسم، آن را تضییع حقوق ابتدایی شهروندان و بر خلاف مادّه ۱۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام کرد.

متأسفانه طی سال های اخیر شاهد آن هستیم که در سایه سکوت دولت های مدعی حقوق بشر، دولت بحرین از هیچ اقدامی برای سرکوب خواسته‌های ملت خویش فروگذار نکرده و بسیاری از رجال سیاسی را بازداشت کرده و در آخرین اقدام خودسرانه و فراقانونی، تابعیت آیت الله شیخ عیسی قاسم، رهبر شیعیان این کشور را سلب کرده است.

این اقدامات، نقض الزامات حقوق بشری دولت بحرین بوده و در مغایرت با حق داشتن تابعیت مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی است. حقوق بین الملل عرفی نیز محرومیت خودسرانه افراد از تابعیت خود و اعمال تبعیض علیه آنان را منع می‌کند.

برخلاف ادعای رژیم آل خلیفه، آنچه در تحولات سال های اخیر بحرین مشاهده شده آن است که آیت الله شیخ عیسی قاسم نه تنها بر آتش تفرقه و طایفه گرایی ندمیده بلکه در سال های اخیر نقش بزرگی در مسالمت آمیز ماندن اعتراضات مردمی با شعار «سلمیّة، سلمیّة» و فراگیر نشدن آتش خانمانسوز فرقه ای ایفاء کرده است. لذا اتهامات مطرح شده در مورد ایشان علاوه بر آن که خلاف واقع است، اقدامی تحریک آمیز برای امنیت جامعه و حتی برای خود حکومت خودکامه آل خلیفه تلقّی می شود.

اقدام حکومت آل خلیفه برای لغو تابعیت ایشان تضییع حقوق ابتدایی شهروندان و بر خلاف مادّه ۱۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر است که تصریح می‌کند هیچ­کس را نمی‌توان خودسرانه از تابعیت خویش محروم ساخت. لذا همان گونه که دفتر حقوق بشر سازمان ملل اعلام کرد «این تصمیم دولت بحرین طبق قوانین بین‌المللی مسلماً غیرقابل توجیه است. اقدامات نابخردانه­ اخیر آل خلیفه در اطاعت از فتنه افکنی آل سعود در سیاهه اقدامات مجرمانه دیگر در طول چند سال گذشته قرار می گیرد، از جمله: مانند حزب الوفاق به عنوان بزرگ ترین حزب قانونی کشور و دو حزب قانونی دیگر، فشار بر علماء، تخریب مساجد و اماکن دینی، حکم قضایی به حبس طولانی چهره های ملّی و ...

این دولت همچنین ، متاسفانه تاکنون صدها نفر از شهروندان خود را سلب تابعیت کرده است. این اقدام در کنار اقدامات ظالمانه دیگر از جمله ایجاد فضای ترس و تهدید در مراکز دینی و ممانعت از انجام عبادات و فرایض دینی در مساجد و پایمال نمودن حقوق شهروندی و نادیده گرفتن خواسته های شهروندان ، تعطیلی نهادهای جامعه مدنی نظیر محروم کردن مردم از اعمال حقوق سیاسی و مدنی خود، ممنوعیت سفر فعالان از جمله برای شرکت در جلسات شورای حقوق بشر سازمان ملل، غیرقانونی اعلام کردن برخی احزاب و سازمان‌ها، ، حاکی از تلاشهای سازمان یافته ای برای تغییر اجباری جمعیت و پاکسازی نژادی است که خود مقدمه ارتکاب جنایاتی دیگر از سوی این دولت می باشد.

انجمن بین المللی دیدبان عدالت ضمن محکومیت شدید  این قبیل اقدامات دولت بحرین و تاکید بر حق مسلم مردم بحرین در استیفای حقوق خویش ، از این دولت می خواهد تا با پایبندی به موازین حقوق بشری  تمامی افرادی را که به خاطر اعمال حقوق اساسی خود در بازداشت به سر می برند بدون قید و شرط و فوری آزاد نموده و به اقدامات خودسرانه و فراقانونی خود علیه شهروندانش پایان دهد. انجمن بین المللی دیدبان عدالت همچنین خواستار آن است تا نهادها و سازمان های بین المللی و علی الخصوص برخی دولت های مدعی حقوق بشر که حامی رژیم آل خلیفه می باشند با فشار مضاعف به دولت بحرین به منظور رعایت حقوق شهروندانش،  مانع از افزایش تنش ها و شعله ور شدن درگیری های اجتماعی شوند.


01/30/2016

پروفسورهانس اوکو(کشیش کلیسای سوئد و عضو شورای جهانی کلیساهاWCC)) در یادداشت اختصاصی به مناسبت" روز غزه " برنقش و مقاومت مردم غزه برای پایان محاصره رژیم صهیونیستی تاکید داشت.

سالهاست ، سرزمین فلسطین و غزه در رسانه ها فقط تصویری از جنگ، اسارت و کشتار‌ دارند و هر روز که می گذرد این تصاویر تاسف بار تر می شوند. رسانه‌ها هیچ گاه نمی توانند حتی گوشه ای از درد عظیم مردم غزه را به تصویر بکشانند.ما انسانها از هر نژاد و مذهبی که باشیم باید تا زمانی  که این سرزمین و ساکنان آن در معرض هجوم وحشیانه نیرو های صیهونیسم قرار می گیرند همراه با مردمش به مبازه علیه ظلم بپردازیم. طبق قانون حقوق بشر و حقوق بشردوستانه بین المللی ،  مردم غزه حتی در حالی که تحت اشغال زندگی می کنند، حق داشتن یک زندگی استاندارد و قابل قبول و همچنین بهبود مستمر شرایط زندگی را ندارند.این حق شامل دسترسی به مواد غذایی مقرون به صرفه و مناسب، و مقادیر کافی آب سالم، در دسترس و مقرون به صرفه، و همچنین خدمات بهداشتی مناسب و امکانات است. در هر قانونی  ومسلکی حق دسترسی به غذا و رهایی از گرسنگی، جزء حقوق بنیـادین بشـری محسـوب می شود تحت هیچ شرایطی حتی در مخاصمات نیز قابل تعلیـق نیسـت زیـرا هرگونـه تعدی به حق غذا می تواند موجب مرگ شود..محدودیت در رسیدن به محصولات غزه از طریق گذرگاه زمین از علل مهم وضعیت انسانی ناپایدار و غیر قابل قبول غزه است. کشورهای مدافع حقوق بشر باید اقدامات برای مهار شرایطی که موجب غارت محصولات یا محروم شدن شهروندان مظلوم غزه از محصولات مورد نیازشان توسط نیروهای صیهونیسم  می شود را به کار گیرند.محاصره غزه یک راه مجازات دسته جمعی است و بیانگر آشکار و چشمگیر از ادامه سلطه بر کل جامعه است. در واقع رژیم صیهونیست با تحمیل محاصره می خواهد مقاومت تمامی گروه های فلسطینی را متوقف ساخته و زیر ساخت های آنان را از بین ببرد و مانع از حمایت های بی دریغ مادی و معنوی فلسطینیان از گروه های مقاومت شود.

12/30/2015 
حمله به شیخ زکزاکی و دوستارانش در نیجریه یکی از این رویداد های تلخ بود که نه انعکاس خبری در رسانه ها پیدا کرد و نه صدایی از داعیان حقوق بشر برخاست. شیخ را برای جرمی که صورت نگرفته بود و در عملیاتی پیش دستانه مورد حمله قرار دادند و اطرافیانش را کشتند

جهان امروز ما با تمام پیشرفت ها و تکنولوژی های رو به توسعه اش هنوز نتوانسته است رنج ناشی از خشونت ها و پایمال کردن حقوق انسانی را از چهره اش بزداید. خشونت ها و ظلم هایی که قلب هر انسان آزاده ای را به درد می آورد؛ هر انسانی که هنوز انسانیت خود را با منافع و علایق خویش معاوضه نکرده است. 

این وقایع هنگامی تلخ تر و جان گدازتر هستند که با استانداردهای دوگانه بررسی شوند و ترور وحشیانه و ناجوانمردانه عده ای مصداق نقض حقوق بشر گردیده و تمام دنیا از آن متاثر و محزون می شوند، اما عده ای دیگر در خون خویش می غلتند و مردم جهان حتی خبردار هم نمی شوند! عده ای چون از طبقات مرفه هستند و یا اتباع کشورهای پیشرفته هستند با همدردی همه دنیا روبرو می شوند و عده ای دیگر چون رنگ پوستشان سیاه است و یا در فقریرترین کشورها زندگی می کنند کشتارشان به مثابه نقض حقوق بشر تلقی نمی گردد و هیچ اعتنایی به حقوق آنها نمی شود. این در صورتی است که در صدر« اعلامیه حقوق بشر» و ماده 1 آن تمام افراد بشر از لحاظ حیثیت و حقوق با یکدیگر برابر دانسته شده اند. 

از گوشه و کنار جهان اخبار تاسف برانگیزی از حوادث خشونت بار علیه یک نوع اقلیت دینی و قومی و نژادی  گاه و بیگاه به گوش می رسد. گاه این حوادث توسط گروهک های تروریستی داخلی و بین المللی صورت می گیرد و گاه از سوی حاکمیت داخلی آن کشور که در هر دو صورت محکوم و مذموم است و مطابق ماده 1 از «اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت های ملی یا قومی، دینی و زبانی» مصوب مجمع عمومی در سال 1994: « کشورها باید از بقا و هویت ملی یا قومی، فرهنگی، دینی و زبانی اقلیت ها حمایت کنند.»  

 حمله به شیخ زکزاکی و دوستارانش در نیجریه یکی از این رویداد های تلخ بود که نه انعکاس خبری در رسانه ها پیدا کرد و  نه صدایی از داعیان حقوق بشر برخاست. شیخ را برای جرمی که صورت نگرفته بود و در عملیاتی پیش دستانه مورد حمله قرار دادند و اطرافیانش را کشتند و خودش را در حالی که زخمی بود بازداشت نمودند؛ در حالی که اصلا شیخ زکزاکی و دوستانش مسلح نیستند و همیشه رفتارهای مسالمت آمیز و عبادی داشته اند. بند 1 از ماده 2 «اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت ها» حق انجام مراسم های دینی اقلیت ها را به رسمیت شناخته و دولت ها را از هرگونه مداخله و یا تبعیض منع می سازد. 

دولت نیجریه اگر می خواهد با ترویسم مبارزه کند، بهتر است با گروه شبه نظامی بوکوحرام درگیر شود نه عده ای انسان بی دفاع و مظلوم، چرا که شیخ زکزاکی تنها به تشکیل انجمنی دینی جهت انجام مناسک مذهبی پرداخته است که کاملا صلح آمیز بوده است و بر مبنای بند 4 از ماده 2« اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت ها» اقلیت ها برای حفظ و ادامه زندگی فرهنگی یا دینی خود می توانند انجمن ها و یا مراکز فرهنگی از نوع آموزشی یا دینی تشکیل دهند. 

این حمله که به بهانه واهی صورت گرفته است از نگاه تمام دوستاران صلح و مخالفان نژاد پرستی محکوم و منفور است. سازمان سفیران انسان دوستی انجام چنین جنایت هایی را علیه انسانیت و زیر پا گذاشتن حقوق متعلق به اقلیت ها را به شدت محکوم کرده و از کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار رسیدگی به وضیت حقوق بشر و حقوق متعلق به اقلیت ها در نیجریه و آزادی شیخ زکزاکی و حفاظت از جان ایشان می باشد. همچنین بنا بر ماده 7 و 8 اعلامیه  مذکور که کشورها را ملزم به همکاری در زمینه حقوق اقلیت ها می کند از دولت نیجریه تقاضا داریم که بر مبنای مرام نامه ها و قوانین بین المللی عمل نموده و به تعهدات و موافقت نامه های بین المللی با حسن نیت پایبند باشد.

 

 

  ماده 1 اعلامیه حقوق بشر:«تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند.»

  بند 1 از ماده 2:«اشخاص متعلق به اقلیت های ملی یا قومی، دینی یا زبانی حق دارند از فرهنگ خود برخوردار شوند، دین خود را ابرازو مراسم آن را به جا آورند.در اماکن خصوصی و در ملا عام، آزادانه و بدون مداخله یا هر شکل از تبعیض.»

  

  بند 4 از ماده 2:«اقلیتها برای حفظ و ادامه زندگی فرهنگی یادینی خود می توانند انجمن ها،باشگاه ها یا مراکز فرهنگی، از جمله نهادهای آموزشی یا دینی تشکیل دهند و تاسیس کنند.» 

  ماده 7:«کشورها باید به منظور ترویج احترام برای حقوق تعیین شده در اعلامیه حاضر همکاری کنند.»

ماده8:«هیچ عاملی در اعلامیه حاضر نباید مانع از اجرای تعهدات بین المللی کشورها درباره اشخاص متعلق به اقلیت ها شود.کشورها، به ویژه ، باید وظایف و تعهداتی را که براساس معاهدات و موافقت نامه های بین المللی که طرف آنها هستند بر عهده دارند با حسن نیت انجام دهند.»

اعدام النمر، تشدید بحران مشروعیت و رادیکالیزه شدن جنبش های اجتماعی

    دکتر احمد نادری عضور شورای مشاوران علمی انجمن بین المللی دیدبان عدالت: اعدام شیخ نمر به تقویت بحران مشروعیت عربستان در سطوح داخلی، منطقه ای وبین المللی منجر خواهد شد و فضای کنشی عربستان را در سطوح محیط داخلی و خارجی اش به سوی اتخاذ سیاست های غیر عقلانی بیشتر سوق خواهد داد.

دکتر احمد نادری مشاور  انجمن بین المللی دیدبان عدالت پس از اقدام نابخردانه دولت سعودی در اعدام شیخ النمر این چنین به تشریح این اقدام پرداخت:اعدام روحانی برجسته شیعی و رهبر جنبش اجتماعی شیعیان عربستان در روز شنبه دوم ژانویه 2016 اگرچه در نظر بسیاری از تحلیلگران امری غریب و شوکه کننده بود، اما برای آگاهان سیاسی نه تنها قابل پیش بینی بود، بلکه این روند را ادامه سیاستهای چند ساله اخیر (تحولات پس از بیداری اسلامی) و مهمتر از همه تحولات پس از مرگ پادشاه عربستان و روی کار آمدن پادشاه جدید می دانند و این مساله بر مبنای تحلیل مولفه های داخلی و خارجی موثر بر سیاستهای عربستان سعودی امری بود قابل انتظار و پیش بینی.

سطوح سه گانه بحران مشروعیت عربستان

رژیم عربستان سعودی از بحران مشروعیتی طولانی مدت در سه سطح رنج می برد و از آنجا که این سه سطح در یک حرکت دیالکتیکی به تقویت یکدیگر می پردازند، طبیعتا نخبگان حکومتی نمی توانند چاره ای مناسب برای آن پیدا کنند و این سه سطح از بحران، رژیم سعودی را به سوی فروپاشی سیاسی و اجتماعی می کشاند. این سه سطح عبارتند از: سطوح داخلی، منطقه ای و بین المللی.

سطح داخلی:

 لایه اول بحران، خود قابل تقسیم بر دو بخش است: لایه مردمی و لایه حکومتی.

 در لایه مردمی بحران، موضوع عدالت توزیعی مساله ای مهم است. شکاف های اجتماعی ناشی از اختلاف طبقاتی  در عربستان بیداد می کند. ثروت های نفتی ودرآمدهای سرشار ناشی از توریسم زیارتی در این کشور مابین اقلیتی از حاکمان و شاهزادگان تقسیم می گردد و فضای دو قطبی در جامعه سعودی کاملا برجسته و قابل مشاهده است. ثروت ها مابین قریب به هفت هزار شاهزاده که بسته به نوع پیوندهای نسبی شان و دوری و نزدیکی به خاندان حاکم تقسیم شده است و مردمان عادی هر روزه فقر را به مثابه امری زیسته تجربه می کنند. اگرچه ایدئولوژی وهابیت تاکنون در راستای عادی سازی این فضای دو قطبی و الهی جلوه دادن آن عمل کرده و شیوخ وهابی با تاکید مکرر غیر شرعی بودن شورش بر حاکمان و خروج از بیعت حاکم (حتی حاکم جور) را بر ذهنیت مردم تحمیل کرده اند، اما شدت فقر و تشدید فضای دوقطبی بصورت تدریجی مردم را به سوی اندیشیدن برای خروج از این وضعیت سوق داده است.البته در این فضا، رسانه های جمعی نیز تاثیر بسزایی داشته اند.

علاوه بر شکاف اجتماعی ناشی از امراقتصادی، شکاف اجتماعی هویتی ناشی از مذهب و امر مذهبی نیز در این جامعه وجود دارد. حدود 20 درصد از جامعه عربستان را شیعیان تشکیل می دهند. شیعیانی که در همیشه تاریخ به صورت اقلیتی تحت فشار بوده و بعنوان "مسلمانان فراموش شده" تلقی شده اند و این مساله در کنار موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی محل استقرار این شیعیان (که عمدتا در منطقه نفت خیز الشرقیه (استانهای الاحسا و القطیف) قرار دارد، حساسیت سیاسی مساله را دوچندان کرده است. در واقع حاکمان وهابی سعودی که شیعیان را روافض و بدعت گذار خوانده و مال، جان و ناموس آنان را مباح شمرده اند، از دیر باز و پس از کشف نفت در مناطق شیعی نشین، به فکر سرکوب بیشتر شیعیان بوده اند و این مساله تاکنون (بطور مشخص پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران) به درگیری ها و اعتراضات خونین در این مناطق انجامیده است. موج جدید این اعتراضات و سرکوب های خونین از پس از شروع اعتراضات در نتیجه تحولات بیداری اسلامی در سال 2011 آغاز شده و تاکنون ادامه دارد.

نکته جالب تر در این دو شکاف (شکاف اجتماعی و شکاف مذهبی) این است که این دو شکاف با همپوشانی خود در مناطق شیعه نشین، از شیعیان طبقه ای فرودست وبسیار فقیر ساخته است، اگرچه در مناطق سنی نشین نیز، شکاف اجتماعی ناشی از امر اقتصادی بیداد می کند.

در لایه حکومتی در سطح اول بحران، موضوع اساسی به اختلافات درون جناح های قدرت و سیاسیون بر می گردد و بطور مشخص این مساله پس از مرگ عبدالله پادشاه پیشین عربستان و روی کار آمدن سلمان بسیار برجسته گردیده است. مرگ پادشاه که خود از طایفه "الشمری" ها بود، راه را بر "السدیری" ها هموار نمود تا در کودتایی تمام عیار، به قلع و قمع شمری ها پرداخته و تمامی مسندهای قدرت را در دست گیرند و این مساله باعث نارضایتی بخش اعظمی از نخبگان سیاسی آل سعود گردید. این مساله تا جایی پیش رفته است که هر لحظه ممکن است در درون حکومت آل سعود کودتایی رخ دهد و تمامی معادلات قدرت در هم بریزد.

سطح منطقه ای:

لایه دوم بحران مشروعیت آل سعود، سطح منطقه ای است. آل سعود با اتخاذ سیاستهای فرقه گرایانه در جهان اسلام و در سطح منطقه غرب آسیا، بخصوص در تحولات پس از سال 2011، همواره انگشت اتهام مسلمانان را به سوی خود جلب کرده است. تشکیل گروه های افراطی جهادی موسوم به مجاهدین در دهه 80 میلادی در افغانستان که در یک ائتلاف استراتژیک با بلوک غرب به سردمداری آمریکا در فضای دو قطبی جنگ سرد به‌وقوع پیوست، شروع نطفه ای نامشروع به نام تروریست های سلفی بود که با اندیشه جهاد تربیت یافته و شستشوی مغزی شده بودند. این تروریست های نسل اولی (مجاهدین)، بعدها در نسل دوم یعنی در سازمان القاعده خود را بازتولید کردند و با شروع حوادث سال 2011 در جهان اسلام، در نسل سوم که داعش است، به منصه ظهور رسیدند.

جنایت های بیشمار عربستان سعودی بصورت مستقیم در کشورهایی همچون بحرین از سال 2011 تاکنون و در مورد اخیر جنگ یمن که قریب به یکسال از آن می گذرد؛ وهمچنین جنایت های تکفیری های مورد حمایت عربستان در کشورهای سوریه وعراق ونیجریه که با پترودلارهای بادآورده انسانیت را به سخره گرفته است، روز به روز به بحران مشروعیت آل سعود در سطح منطقه ای و در میان مسلمانان انجامیده است.

سطح بین المللی:

لایه کلان بحران مشروعیت آل سعود، سطح بین المللی است. جنایت های مستقیم این کشور در کشورهای گفته شده، ناظران و تحلیلگران بیطرف بین المللی را واداشته است تا به افشاگری نقش عربستان در اقدامات خلاف حقوق بشر بپردازند. تقریبا روزی نیست که هزاران و میلیونها مطلب علیه عربستان سعودی و نقش آن در جنایات جهان اسلام در رسانه های مختلف اعم از چاپی و مجازی نگاشته نشود.

علاوه بر این، کارنامه برخورد عربستان سعودی با شهروندان خود در سلب ابتدایی ترین حقوق آنان بخصوص در بحث زنان، لکه ننگی در کارنامه ایالات متحده تلقی می شود و منجر به ظهور طیف وسیعی از نخبگان در درون ایالات متحده شده است که حمایت آمریکا از عربستان (که با منطق تامین امنیت انرژی، مهار انقلاب ایران و حمایت از رژیم آپارتاید صهیونیستی انجام می شود) را متناقض با سیاستهای اعلامی آمریکا در حوزه حقوق بشر ودموکراسی می دانند و خواهان قطع رابطه با این رژیم هستند.

اعدام شیخ النمر و سقوط آل سعود

اتفاق جدیدی که در روز دوم ژانویه 2016 توسط عربستان سعودی صورت پذیرفت که همان اعدام شیخ باقر النمر بود، منجر به پیچیده تر شدن بحران در سه لایه گفته شده خواهد شد و این مساله در کنار بن بست های چند ساله عربستان در منطقه، به سقوط آل سعود منجر خواهد شد. در واقع این اقدام را نیز می توان مطابق الگوی مطرح شده در بالا و در نسبت با بحران مشروعیت آل سعود، در سه سطح مورد تجزیه و تحلیل قرار داد:

در سطح داخلی، این اعدام قطعا به بیشتر شدن شکاف های اجتماعی منجر خواهد شد و نارضایتی های شیعیان در مناطق الشرقیه و همچنین مدینه را افزایش خواهد داد. جنبش اجتماعی شیعیان (که دارای سه مولفه کلیدی ایدئولوژی، کنشگران و زمینه اجتماعی مناسب بوده و به تعبیر آلن تورن سطح اجرایی بسیاربالایی دارد) تاکنون برای بدست آوردن حقوق ابتدایی خود در سپهر اجتماعی عربستان به کنشگری مسالمت آمیز پرداخته وهمیشه مورد سرکوب قرار گرفته است. بعد از این اتفاق، این جنبش رادیکالیزه خواهد شد و این امر به سایر مردم که از فضای پولاریزه شده توسط آل سعود در سطح اجتماعی در کل عربستان رنج می برند، سرایت خواهد کرد.

در سطح منطقه ای، فضای اعتراضی در میان مسلمانان نسبت به این عمل بیشتر خواهد شد. جدا از شیعیان منطقه که در خطی افقی از لبنان در کرانه مدیترانه گرفته تا حیدرآباد در هند ادامه دارد، و در شمال از آذربایجان گرفته تا خلیج عدن و در ادامه حتی در قاره سیاه و نیجریه در خط عمودی ادامه دارد، سکونت دارند؛ سنی مذهب های پیرو مذاهب مختلف اهل سنت نیز به این عمل معترض خواهند بود (کما اینکه در روز اول بسیاری از علمای سراسر منطقه به این عمل اعتراض کردند). جدا از مطالب گفته شده در حوزه عمومی مسلمانان، در سطح منطقه ای این اقدام تنش با دولتهای ایران و عراق را نیز افزایش خواهد داد.

در سطح بین المللی نیز این مساله سبب اعتراضات وسیع در فعالان مدنی سراسر دنیا خواهد بود و این مساله در ساعات اولیه اعلام شهادت آیت الله النمر از سوی عربستان در فضای رسانه های اجتماعی و مجازی فعالان بین المللی مشهود بود.

در مجموع می توان گفت این اقدام به تقویت بحران مشروعیت عربستان در سطوح داخلی، منطقه ای وبین المللی منجر خواهد شد و فضای کنشی عربستان را در سطوح محیط داخلی و خارجی اش به سوی اتخاذ سیاست های غیر عقلانی بیشتر سوق خواهد داد و این امر می تواند به فروپاشی سیاسی ساختار قدرت در عربستان سعودی منجر شود. برآیند مشکلات داخلی و خارجی که عربستان از آن رنج می برد، این کشور را در لبه پرتگاهی خودساخته قرار داده است و می توان ادعا نمود که سیاستمداران عربستان اکنون در حالت بهت به سر می برند. بسر بردن در حالت بهت، قطعا کنشگران را (چه در فضای فردی و چه گروهی و دولتی) به سوی اتخاذ سیاستهای کنشی غیر عقلانی و رادیکال و غریزی سوق می دهد و این مساله بخوبی در رفتارهای عربستان سعودی مشهود است. اتخاذ این نوع سیاستها در نهایت به سقوط واحدهای سیاسی (در سطح کلان) خواهد انجامید (و شواهد تاریخی زیادی در این مورد موجود است که یکی از نزدیکترین آنها از لحاظ زمانی را می توان آلمان نازی دانست). ادامه فضای کنشی غیر عقلانی و غریزی چه در سطح داخلی و چه در سطح منطقه ای توسط عربستان، راهی است به بسوی بن بست.   

دکتر احمد نادری

مدیر گروه انسان شناسی دانشگاه تهران و متخصص انسان شناسی خاورمیانه

دکتر محمد صادق کوشکی

پدید آمدن سرمایه داری در تمدن مدرن غرب و معادل سازی آن با رفاه و پیشرفت و سعادت بشر منشأ تحولاتی شد که از جمله مهمترین آنها حذف کرامت انسانی بود. با محور و هدف قرار گرفتن سرمایه، انسان با خیال دست یابی به سعادت و رفاه در رقابتی غیرانسانی به مقابله با همنوعان خود مشغول شد و حاصل این رقابت جز تهاجم به کرامت انسان و مفاهیم مقدس او (مفاهیمی چون عدالت، آزادی، برادری و صلح) و پایمال شدن جمعی این مفاهیم نبود. انسان مدرن خالی از هویت انسانی خود در آرزوی بهشت سرمایه داری و تحقق آن چنان مسخ گردید که اوج دانش و توانایی خود را در ساخت سلاحهای کشتارجمعی و توجیه آن به نمایش گذارد، جنگهای جهانی و منطقه ای بسیار برپا کرد، سرزمینهای آباد و ملل آزاد جهان را به اسارت مستعمراتی کشانید و از تعیین سرنوشت جوامع بدست مردم آن جوامع ممانعت کرد و در نهایت سعادت 99 درصد را فدای رفاه یک درصد از مردم جهان نمود و شمال ثروتمند را به قیمت فقر دائم جنوب بنیان گذاشت.

در این مقطع بود که الهیات رهایی بخش به عنوان تکیه گاه مطمئن انسان اسیر در چنگال سرمایه داری و ضمائم آن (سکولاریسم، اومانیسم، ساینتیزم، فمینیزم و...) مطرح گردید و شعار احیای کرامت انسانی را سرداد. الهیات رهایی بخش با نفی محوریت اقتصاد و سرمایه، آن را تا حد ابزاری جهت حفظ و تحقق کرامت و سعادت انسان پایین آورد و ارزش را متوجه انسان و مسئولیتها و حقوق ذاتی او دانست نه اموال و مایملک او.

از سوی دیگر الهیات رهایی بخش با طرح نظریه عدالت به عنوان هدف زندگی انسان تلاش کرد تا به اشکال مختلف بی عدالتی ازجمله نژادپرستی، استعمار، استبداد، جنگ و تجاوز پایان دهد و جهانی مبنی بر کرامت ذاتی انسان و عدالت بنا کند. جهانی که در آن انسانها برابرند و ارزش هرکس به میزان علم و تلاش مفید و پایبندی او به حقوق و تکالیف اوست.

نقطه نهایی الهیات رهایی بخش معنی بخشی به زندگی انسان و احیای هویت انسانی او در پرتو توحید و پاسخ به فطرت کمال جو و حق طلب اوست.

آقای دکتر کوشکی 

10/11/2015 

 

حکومت آل سعود که تنها نامی از اسلام و مسلمانی را با خود به یدک می کشد با کشتار زائران مظلوم بیت الله الحرام در صحرای منا، خیانت و عدم لیاقت خود در خدمتگزاری به زائران حرم امن الهی را بیش از پیش بر همگان آشکار ساخت.

 

حادثه دردناک کشته و مجروح شدن هزاران تن از ضیوف الرحمان در صحرای منا، سندی گویا بر بی لیاقتی و بی کفایتی حکام آل سعود در مدیریت حرمین شریفین است.

 

حکومت آل سعود که تنها نامی از اسلام و مسلمانی را با خود به یدک می کشد با حمله و تجاوز به کشور یمن و به خاک و خون کشیدن مردان، زنان و کودکان مسلمان و بی گناه حتی در ماه های حرام، مساعدت به تکفیری ها و داعشی ها در کشتار و آواره ساختن مسلمانان در کشورهای سوریه، عراق و یمن و کشتار زائران مظلوم بیت الله الحرام در صحرای منا، خیانت و عدم لیاقت خود در خدمتگزاری به زائران حرم امن الهی را بیش از پیش بر همگان آشکار ساخت.

 

اکنون مردم آزاده جهان با دیدن پارادوکس جنایات حکومت آل سعود به عنوان یکی از ناقضان بزرگ حقوق بشر در عرصه بین المللی و انتصاب این کشور از سوی سازمان ملل که مدعی گسترش و نظارت بر تحقق حقوق بشر در جهان است، به عنوان رئیس یک پنل کلیدی حقوق بشر، در اذهان خود با این ابهام روبرو هستند که حقوق بشر در سازمان ملل نیز همچون برخی سازمان های بین المللی متأثر از دلارهای نفتی و سیاست های نظام سلطه است.

 

انجمن بین المللی دیدبان عدالت به عنوان یک نهاد مردمی مستقل و عدالتخواه اعلام می دارد با توجه به اینکه امروز بی کفایتی و سوءمدیریت آل سعود بر جهانیان آشکار شده است، مسئولیت مسلمانان، علمای بلاد و کشورهای اسلامی و سازمان های بین المللی اسلامی و جهانی در این حادثه غیرقابل انکار است و بر آنان است که تدبیری بیاندیشند که اینگونه حوادث جانگداز در حرم امن الهی تکرار نگردد و مدیریت انحصاری حرمین شریفین از سیطره حکام مستبد و نالایق سعودی خارج شده و به کمیته ای از کشورهای اسلامی واگذار گردد.

06/02/2014 .

دکتر توکل حبیب زاده

 

ارتباط دموکراسی، عدالت و صلح یکی از موضوعات چالشی و مورد اختلاف بین حقوقدانان است که می توان آن را در دو سطح داخلی و روابط بین المللی به بحث گذاشت. در داخل یک کشور دموکراسی، صلح و عدالت با یکدیگر در رابطه ی تنگاتنگ هستند و با وقوع تحولات نیمه ی دوم قرن بیستم این ارتباط لااقل در اروپا و آمریکا کاملاً مشهود است. در این کشورها رضایت مردم، رعایت حق تعیین سرنوشت به صورت تضمین مشارکت همگانی در امور عمومی و اجتماعی و رعایت عدالت از لوازم تحقق صلح دمکراتیک است. به هر حال با آنکه به نظر می رسد که دموکراسی های غربی با یکدیگر حداقل از سال 1945 در صلح زیسته اند ولی صلح طلبی آنها در بعضی موارد در ارتباط با سایر نقاط دنیا، مورد شک و تردید است.  کشورهای اروپایی مدعی دموکراسی با استعمار ملل دیگر عدالت را در روابط بین المللی زیر پای گذاشتند.

    

در حالی که بانیان و طرفداران رویکرد لیبرالیستی نسبت به صلح و عدالت، مانند  وودرو ویلسن رئیس جمهور اسبق امریکا، دموکراسی را حتی در سطح بین المللی ضامن صلح می دانستند و سعی داشتند از شناسایی کشورها و حکومتهایی که حقوق بشر و عدالت را رعایت نمی کردند، خودداری نمایند، واقع گرایان بر این باور بوده و هستند که دموکراسی صرفاً در روابط داخلی یک کشور صلح را تضمین می کند و در صحنه ی بین المللی عوامل دیگری نظیرتوازن قوا می تواند به تأمین صلح مدد رساند.

 

در این نوشته سعی بر آن است که بیداری اسلامی مردم مسلمان منطقه خاورمیانه و شمال افریقا و بحرانهای داخلی در بحرین و میانمار را که به نقض فاحش اصول عدالت و حقوق بشر انجامیده است، از منظر دمکراسی و حق تعیین سرنوشت ارزیابی نماییم.

 

1-   بیداری اسلامی مردم مسلمان منطقه خاورمیانه و شمال افریقا در پرتو اصول عدالت و حق تعیین سرنوشت

 

از سال 1389 تاکنون کشورهای اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا با موج بیداری اسلامی مواجه هستند. این انقلابات مردمی اعتراضی علیه نظام های استبدادی کشورهای چون تونس، مصر، بحرین و یمن بود. شعله های این انقلاب اول بار در تونس زبانه کشید. به دنبال خودسوزی یک جوان تونسی و اعتراض به عدم حمایت دولت از وی، مردم تونس که ظاهراً منتظر بهانه ای برای اعلام انزجار خود از سیاستهای رژیم بن علی بودند، نافرمانی مدنی گسترده ای را ساماندهی نمودند و با راهپیمایی و تجمعات پیوسته موجبات سقوط رژیم استبدادی را فراهم نمودند. انقلاب مردم مسلمان تونس به سرعت به سایر کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و شمال افریقا سرایت کرد و در حال حاضر در اکثر این کشورها صدای اعتراض مردم نسبت به سیاست های رژیم های سیاسی بلند شده و همچنان به دنبال ایجاد تغییرات بنیادین در نظام سیاسی و تاسیس حکومت های مردم سالار دینی هستند.

 

از منظر حقوقی، بیداری اسلامی مردم مسلمان منطقه را می توان مبارزه ای مشروع برای اعمال حق تعیین سرنوشت داخلی تلقی کرد. اگر چه اصل تعیین سرنوشت با فرایند استعمارزدایی که با تصویب منشور ملل متحد پس از جنگ جهانی دوم آغاز گردید، مرتبط بوده و در اسناد بین المللی به طور کلی در فضای سیاسی متاثر از استعمارزدایی، به مفهوم حق بر استقلال طلبی و مبارزه با استعمار، اشغال نظامی و آپارتاید اعلام و مقرر گردیده است، اما با توجه به تحولات حقوق بین الملل بشر به نظر می رسد که حق تعیین سرنوشت به مفهوم حق جمعی مردم برای تعیین نوع نظام سیاسی و مشارکت در اداره امور عمومی جامعه با لحاظ ویژگی های ملی، فرهنگی و مذهبی اکثریت آحاد جامعه باشد.

 

تفسیر مترقیانه و منطقی از اسناد بین المللی راجع به حقوق بشر این معنی از اصل تعیین سرنوشت را به دست می دهد. ماده (1) مشترک میثاقین حقوق مدنی و سیاسی و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی 1966، حق تعیین سرنوشت را برای همه ملتها و نه فقط مردم سرزمینهای تحت استعمار به رسمیت شناخته است. عبارت "همه ملتها" در ماده (1) میثاقین در معنای عادی واژگان و نیز با توجه به سیاق میثاقین و هدف و موضوع آنها نمی تواند صرفاً به مردم سرزمینهای مستعمره اختصاص یابد. از سوی دیگر، با مراجعه به تاریخ تدوین و کارهای مقدماتی میثاقین به عنوان ابزار تکمیلی تقسیر چنین اظهار نظر شده است که در جریان تدوین میثاقین تصمیم گرفته شد که واژه "ملتها" باید در معنی موسع آن در نظر گرفته شود و ضرورتی برای ارائه هیچ تعریفی وجود ندارد.[1] در دوره پس از استعمارزدایی، دکترین و رویه دولتها دو جنبه خارجی و داخلی تعیین سرنوشت را دو شکل اجرای این حق دانسته اند.[2]

 

حق تعیین سرنوشت داخلی به روابط یک ملت با دولت خود مربوط می شود که به موجب آن همه ملتها حق دارند بدون مداخله خارجی به توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود بپردازند. با توجه به قسمت دوم بند (1) از ماده (1) میثاق حقوق مدنی و سیاسی، حق تعیین سرنوشت معنایی فراتر از حق بر استقلال و خودمختاری خارجی ملتها دارد.[3] تعیین وضعیت سیاسی و پیگیری توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه در واقع اعمال حق انتخاب در حوزه داخلی و مشارکت در اداره امور عمومی آن جامعه است. هر شهروندی در این ارتباط حق دارد در تمامی امور جامعه مشارکت نموده و در برابر خودکامگی و استبداد حکومتها اعتراض و مقاومت کند.

 

اگر چه حق تعیین سرنوشت در منشور ملل متحد در کنار واژه مردم بکار گرفته شده و به عنوان یک حق جمعی و گروهی به ظاهر از مصادیق حقوق بشر که ماهیت فردی دارد، محسوب نمی گردد و در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به آن اشاره ای نشده است، اما مشارکت همگانی در امر حکومت و اداره امور جامعه شالوده حق تعیین سرنوشت داخلی را شکل می دهد، و تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی جامعه به مشارکت آحاد مردم در اداره امور و تصمیم گیریهای جمعی از طریق شیوه های دمکراتیک بستگی دارد. ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر در این زمینه اعلام می دارد:

 

"1- هر کس حق دارد که در امور عمومی کشور خود، خواه مستقیماً و خواه با وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید. 2- هر کس حق دارد با تساوی شرایط، به مشاغل عمومی کشور خود نائل آید. 3- اساس و منشأ قدرت حکومت، اراده مردم است. این اراده باید به وسیله انتخاباتی ابراز گردد که از روی صداقت و به طور ادواری صورت پذیرد. انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رأی مخفی یا طریقه ای نظیر آن انجام گیرد که آزادی رأی را تأمین می کند."

 

اگر پیگیری و اعمال حق تعیین سرنوشت در برابر اشغال نظامی و استعمار دستاوردهای خوبی را به دنبال داشت، اما در برابر استبداد داخلی و نظامهای غیردمکراتیک ظاهراً توفیق زیادی به همراه نداشته و هنوز در برخی از کشورها اعمال این حق به شکل گیری نظامهای مردم سالار منجر نشده است. با این وجود، در دهه های اخیر این اصل مبنایی برای سازماندهی و نهادسازی مبتنی بر انتخاب آزادانه نظام سیاسی مطلوب، زمامداران شایسته و بویژه مشارکت عموم در اداره امور جامعه قرار گرفته است.[4] در این معنی، حق تعیین سرنوشت با مفاد ماده (25) میثاق حقوق مدنی و سیاسی ارتباط پیدا می کند. این ماده برای همه شهروندان بدون تبعیض سه نوع حق تضمین می نماید:

 

1-   "حق و فرصت" مشارکت در اداره امور عمومی به طور مستقیم و نیز از طریق نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده اند؛

 

2-  حق رای و حق انتخاب شدن در انتخابات دوره ای که به طور همگانی و با رای مخفی واجدین شرایط برگزار شده و رای دهندگان آزادانه اراده و تمایال خود را بیان می کنند؛

 

3-   حق دسترسی به خدمات عمومی.

 

بدین سان، این مفهوم از تعیین سرنوشت، حق بر انتخاب زمامداران و نمایندگان ملت از طریق انتخابات همگانی را در بر می گیرد که امروزه از آن به حق بر دمکراسی و مردم سالاری تعبیر می شود. مردم سالاری یکی از ارزشها و اصول پذیرفته شده جهانی و حقوق بشری است که بر ابراز آزادانه اراده مردم استوار بوده و با حاکمیت قانون و احترام به حقوق بشر و شهروندی در ارتباط تنگاتنگ است. در منشور ملل متحد واژه مردم سالاری به صراحت نیامده است اما عبارت آغازین آن یعنی "ما، مردم ملل متحد"، انعکاس اصل مردم سالاری است که به موجب آن تشکیل حکومت و اعمال قدرت به اراده مردم و پذیرش آنها بستگی دارد. بدین ترتیب اصل تعیین سرنوشت به عنوان یکی از اصول بنیادین حقوق بین الملل با گنجانده شدن در میثاقین به یک حق بشری و شهروندی تبدیل گردید که به موجب آن، مردم حق دارند آزادنه سرنوشت خود را در حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تعیین نمایند. دموکراسی یا مردم سالاری حکومت مردم بر مردم، به وسیله مردم و برای مردم است و  مردم در تعیین و تغییر خط مشیهای حکومتی مشارکت عملی دارند. بنابراین، مردم سالاری یا دموکراسی، شکلی از حکومت است که بر اساس فرهنگها و عقاید مختلف محتوای ویژه ای به خود می گیرد.

در نظامهای اسلامی که دین از جایگاه ویژه ای برخوردار است و کتاب آسمانی قرآن کریم به عنوان منبع وحی الهی از هرگونه تحریف مصون مانده است، در امر حکومت نیز اصول و موازین مشخصی در باب حاکمیت الهی، حق زمامداری انسانهای برگزیده، حقوق و تکالیف مردم دربرابر یکدیگر و جامعه مقرر شده است. در نظام مردم سالاری دینی علاوه بر حق مشارکت همگانی در اداره امور جامعه و نگاه مثبت به تجربیات و دستاوردهای بشری در امر انتخابی بودن زمامداران و محدودیت دوره زمامداری و نیز تقسیم و تفکیک قدرت به منظور جلوگیری از بروز فساد و استبداد، منبع قانونگذاری وحی الهی و موازین اسلامی است و همین امر تفاوتهای بارزی را در عرصه عمل بوجود می آورد. مردم سالاری دینی، ناظر به مدلی از حکومت است که بر مشروعیت الهی و مقبولیت مردم و در چارچوب مقررات الهی استوار است.

 

بنابر این، بعد داخلی حق تعیین سرنوشت در حق انتخاب فردی و مشارکت سیاسی در اداره امور عمومی ظاهر می شود و "حق انتخاب جلوه های گوناگونی در عرصه حقوق و آزادیهای سیاسی و مدنی دارد". آزادی بیان، آزادی تشکیل و پیوستن به احزاب و نهادهای مدنی، آزادی تجمعات و راهپیمایی های مسالمت آمیز به عنوان مقدمات فعالیت های سیاسی و انتخاباتی از جلوه های حق بنیادین انتخاب شمرده می شود اما بارزترین مصداق حق تعیین سرنوشت داخلی، حق مشارکت سیاسی است.[5] حق مشارکت سیاسی در ماده (25) میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز مورد تأکید قرار گرفته است:

 

"شهروندان حق دارند آزادانه در اداره امور عمومی مستقیماً یا از طریق نمایندگان منتخب خود مشارکت نمایند و همه شهروندان حق دارند در انتخابات ادواری عمومی و واقعی با رای مخفی شرکت جویند."

 

حق مشارکت همگانی از ارکان حق توسعه شمرده شده است. قطعنامه 4 دسامبر 1986 مجمع عمومی با عنوان "اعلامیه حق توسعه" در این خصوص مقرر می دارد که تمامی آحاد مردم از حق مشارکت در توسعه اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی برخوردارند و دولتها موظفند برنامه توسعه ملی را  بر  اساس مشارکت آزاد و واقعی همه افراد جامعه برنامه ریزی نموده و مشارکت همه جانبه مردم را به عنوان رکن مهمی در تحقق بخشیدن به حقوق بشر تشویق نمایند:[6]

 

همچنین بند (1) ماده 8 "اعلامیه حقوق و مسئولیت افراد، گروه ها و نهادهای جامعه در ترویج و حمایت از حقوق بشر و آزادی های اساسی شناخته شده جهانی" که به مناسبت سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر در تاریخ 9 دسامبر 1998 به تصویب مجمع عمومی ملل متحد رسید، بیان می کند: [7]

 

"هر کس حق دارد به دور از هرگونه تبعیض و بگونه ای موثر به طور فردی یا همراه با دیگران، در اداره امور کشور و در پیشبرد امور جامعه شرکت داشته باشد."

 

در مورد حق تعیین سرنوشت اقلیتها باید توجه نمود که حق آنها در مدیریت امور داخلی مربوط به گروه خود و حفاظت از فرهنگ خود در برابر سایر گروههای موجود، باید در چارچوب نظام سیاسی حاکم و بر اساس موازین و اصول قانون اساسی راجع به حقوق اقلیتها و متناسب با سازمان مدیریت کشور اعمال گردد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1970 میلادی در "اعلامیه اصول حقوق بین الملل راجع به روابط دوستانه و همکاری بین ملتها" تصریح می نماید که اصل تعیین سرنوشت ملتها نباید به بهانه ای برای تضعیف حاکمیت ملی، وحدت سیاسی و تمامیت سرزمینی حکومتها که امور جامعه را بر اساس تساوی حقوق و بدون تبعیض نمایندگی و اداره می کنند، تبدیل شود.

 

در چنین شرایطی هر گونه مداخله خارجی به بهانه حمایت از حقوق بشر و حقوق اقلیتها مغایر با اصول حقوق بین الملل تلقی خواهد شد. اصولاً تفسیر موسع از ماده (25) میثاق حقوق مدنی و سیاسی در باره حق تعیین سرنوشت داخلی، به هیچ وجه مداخله جامعه بین المللی برای برقراری و تضمین دمکراسی در یک کشور را توجیه نمی کند. اما بدیهی است با توجه به تحولات کنونی حقوق بین الملل در زمینه حمایت از حقوق بشر، بویژه مطرح شدن نظریه مسئولیت به حمایت در این موضوع، در صورت عدم رعایت حقوق بنیادین بشری و نقض فاحش حق تعیین سرنوشت داخلی، زمینه برای حمایت بین المللی از ملت تحت استبداد و در بند حکومت های خودکامه فراهم خواهد شد.   

2-  انقلاب مردم بحرین از منظر عدالت، حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت

 

انقلاب بحرین در 14 فوریه 2011 به دلیل اعتراضات و مخالفت های شیعیان بحرین به سیاست ها و تبعیض های ناروا علیه اکثریت جمعیت بحرین آغاز شد. در ابتدا تظاهرات مردم به شدت سرکوب شد. در 22 فوریه برای مدت کوتاهی که اجازه تظاهرات مسالمت آمیز داده شد، بیش از حدود صد هزار نفر در میدان اللوء لوء منامه تجمع و استعفای نخست وزیر، انجام اصلاحات اساسی و تدوین یک قانون اساسی را خواستار شدند. در 15 مارس همزمان با ورود وزیر دفاع وقت آمریکا به بحرین، به درخواست پادشاه بحرین حدود 2000 نیروی نظامی عربستان و امارات، با عنوان نیروی سپر جزیره، راهی بحرین شدند و مردم معترض را با گلوله‌های جنگی هدف قرار داده و سرکوب نمودند که تعداد زیادی کشته و زخمی شدند. مخالفان دولت این اقدام را " اشغال" بحرین نامیدند. روز بعد پادشاه بحرین وضعیت اضطراری اعلام نمود. میدان اللوءلوء با خشونت تمام با پنج کشته و صدها زخمی از تظاهر کنندگان پاکسازی شد و رهبران مخالف و معترض دستگیر شدند و حتی بنا به گزارش "پزشکان بدون مرز" پرسنل پزشکی و زخمیان در بیمارستانهای بحرین دستگیر شدند. نیروهای نظامی عربستان همچنان در بحرین حضور داشته و هرگونه اعتراض و راهپیمایی مسالمت آمیز مردم را سرکوب می کنند. دولت بحرین بنای میدان لوءلوء منامه را تخریب و آنرا خاطره بدی برای مردم دانست. دستگیری، اعمال فشارهای جسمی و روحی و در مواردی منجر به قتل و صدور حکم اعدام همچنان علیه انقلابیون بحرینی ادامه دارد

 

2-1-     ساختار حکومت و ترکیب جمعیت بحرین

 

از لحاظ ساختار حکومتی، نظام سیاسی این کشور پادشاهی موروثی مشروطه است که پس از استقلال آن از ایران در سال 1971 میلادی تاسیس گردید. اولین قانون اساسی در بحرین در سال 1973 تصویب شد که در سال 1975 به دلیل تلاش مجلس برای پایان دادن به سلطنت سلسله الخلیفه و اخراج نیروی دریایی امریکا از جزیره، به طور کلی اجرای قانون اساسی به حال تعلیق درآمد. در سال 2001 میلادی پادشاه کنونی بحرین سندی موسوم به منشور اقدام ملی[8] را در راستای انجام برخی اصلاحات در یک همه پرسی به تصویب رساند. قانون اساسی فعلی در سال 2002 میلادی تصویب شد که به موجب آن، مجلس ملی بحرین (المجلس الوطنی) از دو رکن شورای نمایندگان (با 40 عضو منتخب) به عنوان محلس سفلی، و شورای مشورتی (با 40 عضو منصوب از طرف پادشاه) به عنوان مجلس علیا تشکیل شده است. شورای مشورتی با اعضای تماماً منصوب از سوی پادشاه از اختیار وتوی مصوبات شورای نمایندگان برخوردار است. شورای وزیران مرکب از منصوبین پادشاه به ریاست نخست وزیر امور اجرایی را در دست دارد. از سال 1971 شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه، پسر عموی پادشاه، نخست وزیر بحرین است. ولیعهد نیز فرماندهی نیروهای دفاعی بحرین را بر عهده دارد.

 

بیش از دو سوم جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل می‌دهند، در حالی که حکومت و مدیریت امور کشور تحت کنترل و سلطه خانواده سلطنتی بحرین بوده و اکثر مقامات دولتی، نظامی و روسای شرکتها از اقلیت سنی ‌مذهب‌ هستند. پادشاه بحرین با هدف تغییر ترکیب و توازن جمعیتی در بحرین، در ژوئن سال 2002 میلادی با صدور فرمانی اجازه داد که همه شهروندان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بتوانند تابعیت بحرین را کسب کنند. بیشتر این افراد در نیروی نظامی و امنیتی بحرین استخدام شده اند. بدین ترتیب، در طول 50 سال، حدود 40000 نفر تابعیت بحرینی گرفته اند.[9]

 

2-2-     حقوق بشر در بحرین

 

در این مجال، وضعیت حقوق بشر در بحرین را صرفاً در دو موضوع شکنجه و تبعیض مرور می کنیم.

 

2-2-1-  شکنجه در بحرین

 

در بحرین بین سالهای 1975 و 1999 شکنجه به طور منظم و قانونی اعمال می شد، دوره زمانی که قانون امنیت دولت[10] مصوب سال 1975 معتبر و لازم الاجرا بود. به موجب این قانون، دولت می توانست افراد را بدون محاکمه برای مدت بیش از 3 سال به دلیل جرایم امنیتی بازداشت و زندانی کند. در سال 1999 میلادی، وقتی که شیخ حمد بن آل خلیفه، پادشاه کنونی بحرین، به قدرت رسید، آشتی ملی اعلام و قانون امنیت دولت را در سال 2001 لغو نمود. علیرغم ادعای دولت بحرین در خصوص پیشرفت های حاصله در رعایت حقوق بشر در سالهای اخیر، بر اساس گزارشات دیده بان حقوق بشر در سال 2011، بین سالهای 2007 و 2009 ، با افزایش تنش سیاسی و تظاهرات خیابانی علیه تبعیض ضد شیعیان، دولت به طور منظم به بهانه های امنیتی افراد بازداشتی را شکنجه و با آنها بدرفتاری نموده است. نخست وزیر بحرین، شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه، که از سال 1971 و بویژه در تمام دوره قانونی بودن شکنجه، قدرت را در دست داشت، همچنان در مسند قدرت است.

 

در جریان انقلاب بحرین 2011-2012 که همچنان ادامه دارد، شکنجه مرسوم بوده و گسترش یافته است. بیشتر بازداشت شدگان شکنجه شده و تعداد زیادی به نسبت جمعیت بحرین در اثر شکنجه کشته شده اند. در 29 ژوئن 2011، پادشاه بحرین یک کمیسیون حقیقت یاب مستقلی را به ریاست شریف بسیونی برای بررسی حوادث ماههای فوریه و مارس 2011 تشکیل داد. گزارش این کمیسیون در 23 نوامبر 2011 منتشر شد که بر اساس آن گزارش نیز دولت بحرین از شکنجه و دیگر اشکال بدرفتاری فیزیکی و روحی به طور منظم علیه بازداشت شدگان استفاده کرده است.

 

دولت ایالات متحده در موضوع نقض حقوق بشر در بحرین سیاست دوگانه خود را به خوبی نشان داد. خانم کلینتون وزیر خارجه امریکا از گزارش کمیسیون حقیقت یاب استقبال و ادعا نمود: "ضرورت دارد که خود بحرینی ها موضوعات مطروحه در گزارش را حل و فصل نمایند و در مسیری که اصلاح، آشتی، و ثبات را در پی دارد، گام بردارند".[11]   

 

2-2-2- تبعیض در بحرین

 

تبعیض علیه شیعیان در بحرین کاملاً آشکار و برنامه ریزی شده اعمال می گردد. با توجه به این که بیش از هفتاد درصد جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل می دهند، دولت همیشه درصدد بوده است تا حتی ترکیب و توازن جمعیتی را تغییر دهد و برای این منظور به افراد سنی مذهب از پاکستان و کشورهای عربی تابعیت بحرینی اعطا می کنند. بسیاری از این شهروندان جدید در مشاغل دولتی و بویژه در نیروهای امنیتی بکار گرفته می شوند. این در حالی است که شیعیان در بحرین نه تنها از امکان تصدی سمت های مهم سیاسی و نظامی محروم هستند، بلکه حتی در زمینه اشتغال، مسکن و اصولاً همه بخشهای دولتی از تبعیض فاحش رنج می برند.

 

کمیسیون فرعی جلوگیری از تبعیض و حمایت از اقلیت های کمیساریای عالی حقوق بشر در در مقدمه قطعنامه ی 2/1997 خود، مصوب 24 امین جلسه در 12 اوت 1997، اعلام می دارد[12] که

 

" مجلس ملی منتخب بحرین در اوت 1975 منحل گردید و برای مدت 22 سال بحرین یک مجلس قانونگذار منتخب نداشت و بلکه هیچ نهاد دمکراتیک در بحرین وجود ندارد."

 

"باتوجه به وخامت وضعیت حقوق بشر در بحرین، از جمله تبعیض علیه جمعیت بومی شیعه، قتل های غیرقانونی، استفاده مستمر از شکنجه در زندان های بحرین در سطح گسترده، همچنین سوء استفاده از زنان و کودکان بازداشت شده، بازداشت خودسرانه بدون محاکمه و عدم دسترسی بازداشتی ها به مشاوره و معاضدت حقوقی"،

 

"درباره ی موارد نقض گسترده و فاحش حقوق بشر در بحرین نگرانی عمیق خود را ابراز می دارد."

 

صلح و عدالت تنها در پرتو حاکمیت قانون تحقق پیدا می کند و حاکمیت قانون در یک جامعه دمکراتیک زمینه بروز و ظهور می یابد. ارسطو در گذشته تاریخی نسبتاً دور در کتاب پنجم " اخلاقیات نیکوماچین" که به تحلیل عدالت و انصاف اختصاص دارد، معتقد است که عدالت صرفاً در جامعه ای وجود دارد که قانون بر آن حاکم است و وظیفه ی حقوق را تشخیص بین عدالت و بی عدالتی می داند. به این اعتبار حکومت قانون را که پایه ی اصلی دموکراسی است، عامل برقراری عدالت در اجتماع می داند.

 

3-         وضعیت مسلمانان میانمار از منظر اصول عدالت و حق تعیین سرنوشت

 

کشور میانمار که از دیرباز به واسطه موقعیت استراتژیک خود، بر سر راه بازرگانی میان چین و هند جای داشته، مردمانی از نژادهای مون و برمن را در خود جای داده که پیوندهای فرهنگی بسیاری با مردمان سرزمین های پیرامون، به ویژه هندوستان داشته و از دیرباز یکی از شاخه های اصلی آیین بودا را به عنوان دین رسمی خود برگزیده اند. با اینهمه، در طول سده ها، بازرگانان و دریانوردان مسلمان نیز که از ایران و شبه جزیره عرب به سوی شرق آسیا روانه بودند، بر سر راه خود به داد و ستد با برمن های بودایی پرداخته، برخی از ایشان را با آیین اسلام آشنا ساختند و گاه خود در این سرزمین ماندگار شدند و به مقام های بالا مانند وزارت و مشاورت شاهان بودایی برگزیده شدند.

 

حضور مسلمانان در بخش های غربی میانمار، به ویژه در منطقه آراکان که در همسایگی استان مسلمان نشین بنگال در هندوستان بنگلادش امروزی جای دارد، زمینه رفت و آمدهای میان مسلمانان هندی و برمه ای را رفته رفته فراهم آورد. این پیوندها چنان گسترش یافت که از سده هفدهم میلادی زبان پارسی که هم به وسیله بازرگانان و هم از راه دربار هند به برمه رسیده بود، به عنوان یکی از زبان های درباری در این کشور استفاده می شد. این زبان در مراکز و مدارس دینی مسلمان برمه نیز مورد توجه بود و برخی متون ادبی و اخلاقی مانند پندنامه عطار، کیمیای سعادت غزالی و گلستان و بوستان سعدی در این کانون ها آموزش داده می شدند.

 

مسلمانان میانمار از فرقه ها و مذاهب گوناگون هستند و در میان آنها می توان پیروان مذاهب شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی، شیعی، چولیا مسلم، بودا مسلم، اهل حدیث ، صوفیه، را دید. آنان در طول سده ها زندگی در سرزمین برمه، سازمان ها و انجمن های گوناگونی را درست کرده اند که مهمترین آنها عبارت از شورای امور مذهبی مسلمانان، جامعه علمای برمه، سازمان مسلمانان برمه، اتحادیه جوانان مسلمان، سازمان اخوت مسلمانان و انجمن دانشجویان مسلمان هستند. این گروه که امروزه به گفته دولت برمه تنها چهار درصد و به گفته مسلمانان و منابع پژوهشی غربی 20 درصد جمعیت 48 میلیون نفری برمه را تشکیل می دهند، در بخش های گوناگون سرزمین برمه پراکنده اند. اما گروهی از ایشان همچنان در منطقه آرکان در نزدیکی مرز برمه و بنگلادش به سر می برند. این مردمان که به زبان "روهینگیا[1]" که مخلوطی از ترکی، بنگالی، پارسی و عربی است، سخن می گویند، غالبا به همین نام نیز خوانده می شوند.

 

بنا به اسناد موجود، از سده پانزدهم تا سده هجدهم میلادی قوانین اسلامی در منطقه آراکان به اجرا در می آمدند و مسلمانان آزاد بودند تا تنها از قوانین خود پیروی نمایند. اما با اشغال دوباره این سرزمین به دست شاهان بودایی در سده هجدهم، اجرای قوانین اسلامی کنار گذارده شد و قانون ملی جایگزین آن گردید. این روند تا پایان جنگ جهانی دوم و استقلال برمه در 1948 ادامه یافت. در آن سال ها که برمه به مستعمره انگلستان بدل شده بود، بسیاری از برمه ای های ملی گرای تندرو، با شعار "برمه برای برمه ای ها" به سرکوب مسلمانان، به ویژه هندی های مهاجر می پرداختند و به بازارهای اسلامی یورش میبردند.

 

در جنگ جهانی دوم نیز با آمدن سربازان بودایی ژاپن به برمه، بوداییان به محله های مسلمان نشین در آراکان یورش آورده، هزاران نفر از مسلمانان را کشتند. این امر به اختلافات دامنه دار میان بودایی ها و مسلمانان در آراکان بیشتر دامن زد. پس از استقرار ژاپنی ها در آراکان، مسلمانان آن منطقه علیه ژاپنی ها دست به مبارزه زدند و به عنوان عوامل اطلاعاتی و شناسایی و خرابکاری، با انگلیسی ها همکاری می کردند. انگلیس نیز در برابر این همکاری، وعده نوعی خودمختاری به مسلمانان آراکان را داد. این پیشینه سبب شد که دولت مستقل برمه پس از آن که در سال 1948 به قدرت رسید، به سرکوب مسلمانان به ویژه در ناحیه آراکان بپردازد.

 

با به قدرت رسیدن نظامیان در 1962 به رهبری ژنرال نه وین Ne Win که با کودتای نظامی قدرت را در این کشور به دست گرفتند، روند تازه ای از مبارزه با مسلمانان برمه ای آغاز شد. ژنرال نه وین نظام سوسیالیسم تک حزبی را در برمه برپا نمود و مسلمانان را به عنوان شهروند درجه دوم، از بسیاری از حقوق خود مانند پیوستن به ارتش و کار در ادارات دولتی و یا رفتن به زیارت حج، محروم ساخت. دولت هرگز به مسلمانان بویژه اهالی منطقه آراکان اجازه شهروندی این کشور را نداده و آنان را همواره "بنگالی" نامیده و خواهان بازگشت آنان به سرزمین نیاکان خود شده است. در جامعه بودایی برمه نیز این مردم، به خاطر رنگ تیره پوستشان، "کاکا سیاه" نامیده شده و مورد توهین و تحقیر قرار می گیرند. از این رو، از هنگام استقلال برمه تاکنون، صدها هزار مسلمان برمه ای، به بنگلادش، مالزی، هند، پاکستان، تایلند، سنگاپور، امارات متحده عربی و عربستان گریخته اند.

 

در سال 2001 نیز هنگامی که چند راهب بودایی از زنی مسلمان کیک خریدند اما پول آن را نپرداختند، چنان آتشی از خشم و شورش برپا شد که بسیاری از مردم درگیر آن شدند و بار دیگر خانه ها و مساجد مسلمانان در آتش سوخت و این در حالی بود که پلیس و مقامات دولتی کمترین تلاشی برای آرام کردن اوضاع انجام ندادند. طرفه آنکه مسلمانان برمه گاه هزینه گناهان ناکرده خود را نیز پرداخته اند.

 

اما در شورشی که در تابستان 2012 و بار دیگر بر سر تجاوز گروهی از مردان مسلمان به زنی بودایی آغاز شده، دولت آشکارا به موضعگیری در این زمینه پرداخته و رئیس جمهور برمه گفته است که باید مسلمانان روهینگیا، که بخشی از مسلمانان این کشور هستند که در منطقه آراکان زندگی می کنند، را از برمه بیرون کرد و آنها را در اردوگاههای مرزی در بنگلادش جای داد. در ماه های گذشته، دولت برمه نه تنها همچون گذشته نقش ناظری بی طرف را در درگیری های مذهبی در این کشور بازی نکرده، بلکه به طور گسترده ای دست به خشونت زده و با سرکوب و کشتار مسلمانان و دستگیری رهبران ایشان و وادارسازی ده ها هزار خانواده مسلمان به پناه بردن به مرزهای بنگلادش، عملا سیاست پاک سازی مذهبی را در این کشور دنبال کرده است.

 

مسلمانان هیچگاه در میانمار به رسمیت شناخته نشده و همچنان از حقوق شهروندی محرومند و به گفته کارشناسان ریشه اصلی ظلم به این اقلیت مسلمان ریشه در همین تبعیض نمایان دارد. سازمان ملل متحد و برخی دیگر از نهادهای فعال در حوزه حقوق بشر پذیرفته اند که این قوم در سالیان متمادی و به صورت سیستماتیک مورد ظلم و نقض حقوق بشر قرار داشته است.

 

در سال 1982 قانون حقوق شهروندی به تصویب رسید که به واسطه این قانون از میان 144 قومیت موجود در میانمار 135 قومیت حق شهروندی دریافت کردند و 9 دسته از اقوام اقلیت از حق شهروندی محروم شدند که بزرگترین آنها، قوم مسلمان روهینگیا بوده است. دولت میانمار برای رفع اختلافات و مشکلات میان مسلمانان و بوداییان، سیاست کوچ اجباری کل جمعیت مسلمان روهینگیایی را از منطقه آرکان اتخاذ کرده است. به واسطه این سیاست اتخاذ شده از جانب دولت قریب به 150 هزار نفر از مسلمانان آراکان به بنگلادش، 50 هزار نفر به تایلند و 40 هزار نفر به مالزی و تعداد قابل توجهی به دیگر کشورهای آسیایی مهاجرت کرده اند.

 

در مجموع چند حقیقت دردناک درباره مسلمانان برمه  کاملا پذیرفته شده و قابل تایید است :

 

1-  تضییع گسترده حقوق شهروندی قوم مسلمان روهینگیا که دست کم بین یک میلیون و دست بالا هشت میلیون جمعیت را تشکیل می دهند.

 

2-   کشته شدن دست کم چند هزار نفر از این مسلمانان بی دفاع در سکوت خبری

 

3-  آواره کردن هزاران  مسلمانان روهینگیا به بهانه اینکه شهروند برمه نیستند از طریق سوزاندن خانه ها و از بین بردن اموال و زمین های کشاورزی آنها و ایجاد رعب و حشت عمومی نسبت به این قوم

 

4-  کوچ اجباری مسلمانان با استفاده از مکانیزم های دولتی و نظامی به سمت کشورهای دیگر از جمله بنگلادش که این جنایات هم می تواند در راستای این هدف باشد.

 

5-  خطای بارز و غیر قابل توجیه حقوقی، مدنی و سیاسی بلندپایه ترین مقام سیاسی این کشور یعنی رئیس جمهور برمه مبنی بر اینکه همه مسلمانان روهینگیا باید این کشور را ترک کنند. حال آنکه دست کم از حضور این قوم در برمه نزدیک به دو سه قرن می گذرد. اقای تین سین رییس جمهوری میانمار گفته بود که 800 هزار نفر دیگر از این قوم باید از میانمار اخراج شوند تا تنش ها پایان یابد.

 

6-  ضعف آشکار خانم سوچی برنده صلح نوبل در اتخاذ موضعی قوی و بشردوستانه نسبت به  اقلیت مسلمان برمه. خانم آنگ سان سوچی که به عنوان یک فعال و مدعی حقوق بشر که خود سال ها در حبس خانگی بوده و موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شده است درباره جنایت علیه مسلمانان این کشور دو موضع بسیار ضعیف اتخاذ کرده است که اولی به یک ماه پیش در ژنو باز می گردد که گفته بود نمی‌داند که آیا مسلمانان روهینگیا شهروندان میانمار هستند یا خیر و دیگری اخیرا بوده است که بدون اشاره به کشتار مسلمانان و یا حتی نام بردن از آنها صرفا خواستار رعایت حقوق اقلیت ها شده است.

 

7-  بی تفاوتی و سکوت خبری رسانه های جریان اصلی غرب درباره این جنایت که معمولا حتی درباره تضییع حق یک فرد یا چهره سیاسی و اجتماعی، جنجال آفرینی می کنند. مثلا خانم آنگ سان سوچی به تنهایی نزدیک به دو دهه در رسانه های جریان اصلی غربی همواره به عنوان قهرمان مبارزه با خونتای نظامی و نماد حقوق بشر، عنوان اصلی بوده است به گونه ای که بسیاری از افکار عمومی در غرب از برمه و میانمار چیزی به جز خانم سوچی را نمی شناسند.

 

8-  جنایت علیه اقلیت مسلمان برمه زمانی دردناک تر می شود که هیچ نهاد داخلی و خارجی به دنبال احقاق حق آنها نیست و کشورهای اسلامی نیز تا کنون صرفا توانسته اند بیانیه ای صادر کنند یا با مسئولان این کشور و سازمان های بین المللی نامه نگاری کنند.

 

در باره ارزیابی وضعیت مسلمانان برمه از منظر حقوق بشر و عدالت و دمکراسی به نقل بیان هانس کلسن حقوقدان اروپایی-آمریکایی (1881-1973) از مفهوم عدالت در کتاب "عدالت چیست"، اکتفا می نماییم: ایشان در باره مفهوم عدالت معتقد است که "شادی،[13]  مخصوص انسان عادل است و انسان بی عدالت ناشاد است". وی اساساً بزرگترین ودیعه ی زندگی را "شادی اجتماعی" دانسته و بر این اعتقاد است که انسان نمی تواند شادی را به معنای واقعی آن در تنهایی تجربه کند. در نتیجه به اجتماع روی می آورد و اگر اجتماعی بتواند به یک میزان شادی را برای همه تأمین کند یعنی توانسته است عدالت اجتماعی را برقرار کند. وی می گوید، انسان در اجتماع آزاد نیست که آنچه را می خواهد به سلیقه ی خود انجام دهد در نتیجه با رعایت سلیقه ی دیگران و با دیگران بدنبال شادی خویشتن خواهد بود و عدالت یعنی تلفیق شادی همه در یک نظام دموکراتیک.

 

[1] Christine Griffieon, op.cit., pp. 50-51.

 

[2]  D. Raic, Statehood and the Law of Self-determination, the Hague Kluwer Law International 2002, p. 227.

 

[3] ماده (1) میثاق حقوق مدنی و سیاسی 1966 مقرر می دارد:

 

" 1- تمام ملتها از حق تعیین سرنوشت برخوردارند. بواسطه این حق، آنها وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و توسعه فرهنگی خود را آزادانه تعیین می کنند. 2- تمام ملتها می توانند برای اهداف خود، بدون لطمه زدن به تعهدات ناشی از همکاریهای اقتصادی بین المللی که بر مبنای اصول سود متقابل و حقوق بین الملل، آزادانه (منعقد شده است) ثروتها و منابع طبیعی شان را مصرف نمایند. در هیچ موردی نمی توان ملتی را از وسایل امرار معاش خود محروم نمود. 3- دولتهای عضو این میثاق، از جمله دولتهای مسئول اداره سرزمینهای غیرخودمختار و تحت قیمومیت، باید در تحقق حق تعیین سرنوشت و احترام به این حق، طبق مقررات منشور ملل متحد، سرعت بخشند."

[4]  Yash Ghai, Human Rights and Social Development Toward Democratization and Social Justice, United Nations Research Institute for Social Development Programme on Democracy, Governance and Human Rights, Paper Number 5, October 2001, p. 18.

 

[5] سید محمد قاری سید فاطمی، پیشین، صص 92 و 99.

 

[6] ماده (1)، بند 3 ماده (2) و بند 2 ماده (8) اعلامیه حق توسعه ( UN Doc. A/41/53, 1986 ) . برای متن فارسی اعلامیه مراجعه شود به:   roshanayee.persianblog.ir/post/3

 

[7]  برای متن این اعلامیه به سایت زیر مراجعه شود:

 

www.aihrc.org.af/fa/intl-documents/744/modafen-hoqoq-bashar.html

 

[8]  National Action Charter

 

[9] همان.

 

[10]  State Security Act

 

[11] “Release of the Bahrain Independent Commission of Inquiry (BICI) Report”, Remarks: Hillary Rodham Clinton, November 23. 2011, available at:www.state.gov/secretary/rm/2011/11/177735.htm (retrieved on May 9, 2012).

 

[12] UNHCRH, “Situation of Human Rights in Bahrain”, Sub-Commission resolution 1997/2, available at:www.unhchr.ch/Huridocda/Huridoca.nsf/0/f03ceb8023a104b5c12566320031ef37

 

[13] Happiness

توکل حبیب زاده

 

عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع)

 

01/28/2015
معاون نخست‌وزیر اسبق و نماینده اسبق پارلمان انگلیس طی یادداشتی تاکید کرد به بهانه آزادی بیان نباید به اشخاص و گروه‌ها توهین کرد.
به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، معاون نخست وزیر اسبق انگلیس طی یادداشتی با اشاره به حملات پاریس نوشت، «آزادی بیان مجوزی برای بیان هر چیزی به هر کسی نبوده و در واقع باید تعادلی میان حقوق افراد مختلف و بیان دیدگاه‌های مختلف وجود داشته باشد».

یادداشت «جان پرسکات» که امروز (یک‌شنبه) در روزنامه میرور منتشر شد ادامه می‌دهد،‌ کشتار خبرنگاران و هنرمندان نشریه فکاهی «شارلی ابدو» در سراسر جهان محکوم شد؛ میلیون‌ها نفر نیز با برگزاری اعتراضات گسترده علیه نقض آزادی بیانی نشریه شارلی ابدو اعتراض کردند.

«راه‌پیمایی پاریس با حضور رهبرانی از کشورهای متعدد جهان در حالی برگزار شد که همگان شعار می‌دادند «من شارلی» هستم تا از آزادی بیان دفاع کنند در حالی که همین سیاسیون در کشورهای خود در موضوع آزادی کارنامه عملکرد ضعیفی دارند».

پرسکات تاکید می‌کند تیراندازی‌های پاریس هشداری به کشورهای قدرتمند است اما باید بدانیم مرزی بین مقابله با تروریسم و نقض آزادی‌های مدنی وجود دارد.

وی نوشت؛ «ترس من از این است که حملات پاریس به اشتباه به عنوان حمله به آزادی بیان القا شود در حالی که آزادی بیان محور مشخصی و مسلمی در قانون ندارد. برای مثال در خود فرانسه قانون آزادی بیان هر نوع اظهار نظری در مورد مساله هولوکاست و ضد یهود را ممنوع می‌داند».

این نماینده اسبق نخست وزیر انگلیس به آزادی بیان در کشور خودش اشاره می‌کند و می‌نویسد، در خود انگلیس نیز آزادی بیان بدین معنا نیست که فردی به دلیل توهین و تبعیض علیه نژادی و گروهی به دادگاه فرا خوانده نشود.

«در واقع آزادی بیان به معنای مجوز دادن برای بیان هر چیزی به هر کسی نیست. باید توازنی میان حقوق افراد و بیان دیدگاه‌ها وجود داشته باشد».

«بنابراین باید انتظار داشت، کاریکاتورهایی که به حضرت محمد (ص) توهین می‌کنند منجر به اقدامات تلافی جویانه شوند. گرچه با رسانه‌های انگلیسی اختلاف نظر دارم اما از مدیران رسانه‌ای که کاریکاتور‌های شارلی ابدو را بازنشر نکردند تشکر می‌کنم».

وی افزاید: «دلیل تشکر من از رسانه‌ها غیر قانونی بودن بازنشر کاریکاتورها نیست بلکه به این دلیل از این‌ رسانه‌ها سپاسگزارم، کاریکاتورهایی که احساسات مسلمانان بسیاری را جریحه‌دار می‌کرد باز نشر نکردند. نباید از مسلمانان بخواهیم به خاطر آزادی بیان به مطالبی که به آن‌ها توهین می‌کند، اعتراض نکنند».

وی در ادامه با اشاره به بعضی کاریکاتورهای شارلی ابدو در توهین به مسلمانان می‌افزاید، هیچ جنبه جذابی در این کاریکاتورها وجود ندارد و ادامه می‌دهد «به نظر من این آزادی بیان نبوده بلکه آزادی رنجاندن دیگران است».

پرسکات یادآور می‌شود، همین نشریه شارلی ابدو، «ماریس سینت» کاریکاتوریست قدیمی خود را به دلیل اظهارات ضد یهودی‌اش در سال 2009 اخراج کرد.

«بنابراین می‌بینیم که در خود نشریه شارلی ابدو هم وقتی مساله توهین به مردم در پیش باشد، بعضی به بعضی دیگر ارجحیت دارند.  نژاد، کسوت و رنگ پوست ما هرچه باشد، عدم تحمل دیگران و تعصب غلط است؛ بنابراین درک آن‌که چرا بسیاری از مسلمانان نیز از چنین توهین‌هایی ناراحت می‌شوند ممکن است».

وی در ادامه می‌نویسد، «مداخلاتمان در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه را با این ایده غربی «دموکراسی» مانند همین آزادی بیان توجیه می‌کنیم. جنبش‌های عربی هم توسط اخوان المسلمین در مصر در انتخابات دموکراتیک به قدرت رسید اما ژنرال‌های تحت حمایت غرب در مصر دولت دموکرات اخوان المسلمین را برکنار کردند. پس اجازه دارید تا زمانی دموکراسی داشته باشید که این دموکراسی، خواست ماست. اما بایدکمتر ستم کنیم، به اقدامات نظامی کمتر و نگرانی کمتری برای اعمال ارزش‌های غربی به دیگران نیاز داریم. اگر با مسلمانان در مسیری که خودشان پیش می‌روند همراهی بیشتری نشان دهیم، جهان جای بهتری خواهد بود».

پرسکات یادآور می‌شود، دخالت‌های غرب در دیگر کشورها هیچ دموکراسی برقرار نکرده و هیچ خشونتی را پایان نداده است و می‌افزاید: «ما میلیون‌ها نفر را به دلیل ناامنی که خودمان با ابزار و شعله‌های اسلام هراسی بر افروختیم، بر کنار کردیم».

در پایان این یادداشت آمده است: «نگوییم "من شارلی هستم" بهتر است بگوییم "من انسان هستم".»
01/18/2015
سیاست تخریب چهره تابناک پیامبر اسلام با اقدامات ناشیانه و سخیفی چون کشیدن کاریکاتور ایشان، دنباله سیاست های رذالت بار اسلام هراسی و مشوش نمودن دین مبین اسلام و خشن وانمود کردن آن و بیم از نفوذ آن در قلب ملت ها و انسان های آزاده و خردورز و طالب حق و حقیقت و عدالت است

    این نخستین بار نیست که مقدسات دینی و مذهبی توسط عده ای مغرض و کینه توز مورد استهزا و تمسخر قرار می گیرد. شخصیت نورانی پیامبر(ص) که به تعبیر قرآن عزیز رحمه للعالمین است برای چندمین بار مورد اهانت قرار می گیرد و این بار یک نشریه هتاک فرانسوی با کشیدن کاریکاتورهای موهن و زننده، قصد مخدوش کردن آن نور عالمتاب و حقیقت پاک را درسر پرورانده است و به تعبیر قرآن می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی اراده خدا بر این است که این نور تابناک را به نهایت خود برساند. این بارهم برخی گستاخانه و بی شرمانه تحت عناوینی چون آزادی بیان که قطعا نه معنای آن را درک کرده و نه اساسا قادر به درک چنین مفاهیمی هستند به مقدسات بیش از یک ملیارد و نیم مسلمان اهانت و دهن کجی کردند. تاسف بالاتر اینکه سردمداران آنها نیز یا در قبال چنین حوادثی سکوت می کنند و یا بعضا از آن حمایت نیز می کنند. همین هایی که در لوای آزادی بیان هر چیزی را برای خود مباح می دانند در عمل ثابت کرده اند که کوچکترین اقدام و توهین ها علیه خود را برنمی تابند. این سوال را باید از اذهان عمومی پرسید که کدام انسان عاقل، آزادی بیان بی حد و مرز  و افسار گسیخته را به رسمیت می شناسد و آن را محترم می شمارد؟! اگر چهره ی تابناک  پیامبر اسلام جاذبه نداشت و سخنان نورافشان و عملکرد درخشانش قابل ایراد بود و می توانستند با سخن محکم و استدلال متین او را مغلوب کنند و درهم شکنند و از گسترش دین او نمی هراسیدند هرگز دست به این شیطنت ها و خباثت های ضد انسانی نمی آلودند. 

    انجمن بین المللی دیدبان عدالت بر این باور است که سیاست تخریب چهره تابناک پیامبر اسلام با اقدامات ناشیانه و سخیفی چون کشیدن کاریکاتور ایشان، دنباله سیاست های رذالت بار اسلام هراسی و مشوش نمودن دین مبین اسلام و خشن وانمود کردن آن و بیم از نفوذ آن در قلب ملت ها و انسان های آزاده و خردورز و طالب حق و حقیقت و عدالت است.

    انجمن بین المللی دیدبان عدالت ضمن محکوم کردن این حادثه تلخ و اسفناک و ابراز انزجار از  عاملین آن، راه تکرار نشدن آن را در اتحاد و یکپارچگی مسلمانان و برخورد قاطع و صحیح با عوامل و دست نشانده های شیطان صفت این سنخ وقایع می داند و انتظار دارد مجامع و سازمان های بین المللی که خود را متولی برقراری صلح، حقوق بشر، مبارزه با نژادپرستی و ... میدانند در قبال این اقدامات نابخردانه سکوت نکنند و عاملین آن را محکوم و محدود نمایند.


09/28/2013 نوار اخبار وقایع و تحولات

فلسطین یک قضیه اسلامی و یا عربی نیست بلکه قصه رنج و محنت ملتی است که از خانه و کاشانه خود رانده شده اند و در طول 65 سال اخیر جز ستم، آوارگی، مصیبت و کشتار، مشاهده نکرده و همواره از ابتدایی ترین حقوق انسانی خویش محروم بوده‌ است

فلسطین یک قضیه اسلامی و یا عربی نیست بلکه قصه رنج و محنت ملتی است که از خانه و کاشانه خود رانده شده اند و در طول 65 سال اخیر جز ستم، آوارگی، مصیبت و کشتار، مشاهده نکرده و همواره از ابتدایی ترین حقوق انسانی خویش محروم بوده‌ است؛ استمرار این مصائب و نقض حقوق بنیادین ملت فلسطین قلب هر انسان آزاده ای را به درد می آورد. اگرچه برخی مسئله فلسطین را یکی از پیچیده‌ترین مسائل سیاسی و حقوقی در سطح جهانی می دانند اما از نگاه وجدانهای بیدار بشری و شخصیتهای مستقل جامعه جهانی این مسئله کاملاً واضح و روشن است. سرزمینی با نیرنگ و فریب و به زور اسلحه غصب شده، ملتی از سرزمین پدری خود رانده شده و مردمی دیگر از اقصی نقاط دنیا به آنجا مهاجرت نموده اند و اکنون نیز راه حل ساده است؛ از آنجائیکه مراجعه به افکار عمومی یک ملت، بهترین گزینه برای تعیین سرنوشت آنها می‌باشد و تمامی مردم فلسطین و ساکنین واقعی این سرزمین اعم از مسلمانان، یهودیان و مسیحیان میبایست برای تعیین سرنوشت و انتخاب و اعمال حاکمیت خویش وارد عمل شوند، برگزاری یک همه پرسی آزاد و عادلانه و منطبق با موازین و استانداردهای بین المللی، می تواند مسیر شایسته ای برای مشارکت مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خویش باشد. حق بازگشت فلسطینیان به سرزمین مادری ،حق تعیین سرنوشت و تحقق یک دولت مستقل به پایتختی قدس شریف  باید رسمیت شناخته شده و استیفا گردد. شایسته است سازمان ملل متحد بعنوان اصلی ترین نهاد مسئول برقراری صلح و امنیت در جهان با تعیین برنامه ای مشخص نسبت به حل این موضوع بعنوان یکی از  دغدغه های اولویت دار جهانی؛ اقدام نماید. در حالیکه گروه های مردمی مقاومت که براساس قاعده حقوقی دفاع مشروع از خانه و کاشانه خویش دفاع می کنند، به تروریسم متهم می شوند رژیم اشغالگر قدس با نادیده گرفتن بنیادی ترین اصول حقوق بین الملل، مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و حقوق ملل متحد از تصمیمات صریح و قانونی نهادهای صلاحیت دار بین‌المللی مانند مجمع عمومی و شورای امنیت سرپیچی می کند. اقدام به نقض کنوانسیون‌ها و قطعنامه‌های بین المللی، ارتکاب جنایات عدیده جنگی، پاکسازی نژادی، آپارتاید، نقض گسترده و نظام‌مند حقوق بشر و تروریسم دولتی از جمله مواردی است که میبایست در یک محکمه عادلانه بین المللی مورد بررسی و پیگیری قرار گیرد. این در حالی است که ایالات متحده آمریکا با اعمال فشار و اعمال ناعادلانه حق وتو از اتخاذ هرگونه تصمیم بین المللی در محکومیت این رژیم جلوگیری می نماید.
انجمن بین المللی دیدبان عدالت بر این باور است که اجرای عدالت توسط مجریان عادل و با مشارکت ساکنان واقعی این سرزمین تنها راه حل مسئله فلسطین است که این مهم نیازمند نقش آفرینی بیشتر و مؤثرتر سازمان های غیر دولتی و سازمان های بین المللی برای تحقق عدالت است. به امید برقراری صلح و عدالت پایدار برای ملت مظلوم فلسطین.

8/9/92-  تهران
29 نوامبر 2013
25 محرم 1435